نام ما شناسنامه ی فرهنگی ما
نامی راکه پدر و مادر بر روی فرزندان خود می گذارند، اثری ژرف وشگفت بر روی منش و رفتار و خوی آن فرزند در دوران زندگی او دارد می گویند در میان تیره های ترکمن در شمال خاوری ایران، به هنگام نامگذاری نوزاد بزرگان و ریش سپیدان هر خاندان گرد هم می آیند و پس از نوشیدن چای و خوردن شرینی، کودک نوزاد را در حالی که پیشاپیش آن «قرآنی» را بر روی سینی سیمینی گذارده اند، به
تالار یا به چادری که بزرگان خانواده در آن نشسته اند می آورند وبزرگ خاندان مدتی سپاس و ستایش خداوند را بجای می آورد . آنگاه قرآن را در دست می گیرد و به گونه ای که گویی می خواهد فال بگیرد، آن را می گشاید و نخستین
واژه ی نوشته شده در برگ راست قرآن را برای «نام» آ ن نوزاد برمی گزیند . از این رو در میان این تیره ها، نام های شگفتی مانند: «الحکما . یقولون. ولاالضالین و الحمدالله و چون اینها» بسیار دیده و شنیده می شود.
درست یا نادرست بودن این گفته، آن اندازه درخور نگرش نیست زیرا آنچه که روشن است این است که در تهران خودمان نیز خانواده های بسیاری یافته می شوندکه در پی آنند تا نام کودکان خود را از میان
واژه هایی که درکتاب آسمانی «قرآ ن» نوشته شده است، برگزینند.
همچنین بسیار دیده و شنیده ایم که نام ماه تازی راکه آن کودک در آن ماه زاده شد، به روی فرزند خود گذارده اند و با نام های شگفتی آور: «محرم. صفر. ربیع. رجب. شعبان. رمضان» بسیار برخورده ایم و شگفت آورتر آنکه گهگاه بدنبال همین نام ها یک
واژه «علی» هم می افزایند و: «محرمعلی. صفرعلی. رجب علی. شعبانعلی و رمضانعلی و مانند اینها را می گویند!!
همچنین دیده شده که بسیاری از ایرانیان، در شب ششم زایش کودک در خانه ی پدر نوزاد گرد می آیند و پس از خوردن شیرینی و حتا شام ، ازکتاب «قرآن»
واژه ای برمی گزینند و برکودک می نهند.
اینها نمی دانند که انگیزه ی فرود آمد قرآن، بسی والاتر و ورجاوندتر و ژرف تر از آن است و از قرآن بجای «فهرست» گزینش نام فرزندان مان سود ببریم.
اینها باید بدانندکه قرآن دستورهای یک دین است برای راهنمایی پیروان آن دین . نه برای بخت آزمایی و فال گرفتن وگزینش نام برای کودکان دیگر اینکه درقرآن همه گونه
واژه یافته می شود از
واژه هایی چون «شیطان الرجیم، «ضالّین» «حمار» «جه» «مغضوبین» گرفته تا «رسول الله» . «مومنین» «متقین» «صالحین» و مانند اینها.
در برابر این گروه، دسته ی دیگری نیز در میان ما ایرانی ها هستند که از آنسوی افتاده اند و راه دیگری را برگزیده اند و دست به دامان نام های نا آشنا و ناخوشایند بیگانه، چون: «ژولیت . رابرت . آلفرد . لیدا . روزا . ژانت . ژرژ . و... و..» زده اند.
بسیار دیده ام که نام پدری «قوچعلی . عبدالقادر . صفرعلی . شنبه علی . نورالله و...» بوده . یا نام مادری «سکینه . صغرا . زینب ...» بوده ولی نام دخترشان را «فرانچسکا !» یا چیزی مانند آن گذارده اند.
اینها که می خواهند کمبودهای دوران های نداری و بی چیزی و نادانی گذشته ی خویش را با این گونه نا برابری های فرهنگی جبران کنند، نمی دانندکه این، راهش نیست و راه نادرستی را برگزیده اند.
نویسنده خانواده ای را می شناسد که نام پدر «خانی» و نام مادر «موچول» است، ولی نام دخترشان را «کلئوپاترا !!» نهاده اند و همین ناهمسانی میان نام پدر و مادر با فرزند انگیزه ی دست انداختن و انگشت نما کردن دختر بینوا در دبستان و دبیرستان در میان دوستانش شده است بدان گونه که گهگاه با آوای بلند او را «کلئوپاترا دختر موچول» یا «کلئوپاترا فرزند خانی» می نامند.
در اینجا جُستار هماهنگی میان نام پدر و مادر و فرزندان نیز پیش می آید که خود درخور رسیدگی و بررسی فراوان است و تنها در یک جا می توان ناهمسانی میان نام پدرو مادر با کودک را روا دانست و آن هنگامی است که نام پدر و مادر «تازی» و دور از اندیشه باشد ولی نام فرزند «پارسی» و خوش آهنگ.
در سال ١٣۵٤ که در «آموزشگاه عالی پرستاری» «تاریخ
زبان پارسی و آیین درست نویسی» را درس می دادم در نخستین روز، هنگامی که به کلاس می رفتم دوشیزه دانشجویی، خود را به من که دفترحضور و غیاب در دستم بود رسانید وگفت» استاد، از شما خواهش می کنم هنگامی که به نام من رسیدید، تنها نام خانوادگی ام را بگویید.
پرسیدم: نام خانوادگی ات چیست؟
نام خانوادگی اش را گفت و به هنگام خواندن نام دانشجویان، پی بردم که نام وی «صغرا» است و این دوشیزه ی دانشجو که بسیار هم زیبا بود از داشتن چنین نامی رنج می برد و به دوستانش گفته بودکه نام «پریوش» است.
من تا پایان سال، هرگز نام کوچک او را به هنگام آموزش آ نها بکار نبردم و اگر ناگزیر می شدم او را «پریوش» می نامیدم و بی گمان دیگر همکاران من نیز چنین می کردند.
چرا باید پدر و مادری چنین ستمی را درباره ی فرزند خود روا دارند؟
محمد پیامبر می گوید: یکی از «حق» هایی که فرزند بر پدر یا مادر خود دارد آن است که «نام نیکو» برایش برگزینند خوشبختانه در ده - بیست سال کنونی، جنبشی امیدوار کننده در نامگذاری کودکان بویژه در درون مرز پدید آمده است که هر چند بیشتر در شهرهای بزرگ به چشم می خورد و در روستاها و شهرهای کوچک کمتر، ولی به هر روی گام هایی بلند در این زمینه برداشته شده است.
اگر امروز به ستون نام های دفترهای نام نویسی دبستان ها و آموزشگاه های راهنمایی بنگریم، با نام هایی چون «بابک، پندار، پیمان، بهرام، انوشیروان، داریوش،کورش،کارَن، آرش، سورنا، بهزاد، گیو، پیروز، سهراب، مازیار، اردشیر و اندیشه» برای پسران و نام هایی چون «لاله، بنفشه، آرتیمس، بهار، پردیس، نگین، پاکدامن، شبنم، گردآفرید، منیژه، رودابه، تهمینه، یاس،گلبرنگ و...» برای دختران برمی خوریم.
به دید نویسنده:
«نام» خود , یکی از ویژگی های ملی و یکی از نشانه های فرهنگی هر ملت و هر کشوری است وهمان گونه که
زبان و آیین ها و هنرهااز پایه ی استوار فرهنگ یک ملُت است , نام مردم هر سرزمین نیز یکی از نشانه های شناسایی آنان از مردم سرزمین های دیگر است و حتا کیش و دین یکسان نیز نمی تواند در این ویژگی ها دست ببرد و از همین روی است که درکشورهای اروپایی که کیش ترسا (مسیحی) دارند، نام بزرگان دین یکسان ایشان، در هر زبانی به فراخور پسند و گردش
زبان همان ملت دگرگون می شود.
برای نمونه: فرانسه زبانان نام «ژان» را دوست دارند و آن را بسیار بر روی فرزندان پسر خود می گذارند ولی همین نام را آلمانی ها «یوهان» و روس ها «ایوان» اسپانیایی هاخوان» و یونانی ها «ژانوس» و انگلیسی ها «جان» می گویند وکودکان خود را با آن می نامند.
در جایی که همه ی این نام ها به ظاهر گوناگون از نام «یوحنای حواری» گرفته شده است.
ولی هنگامی که نام «جان» را می شنویم می دانیم که دارنده ی آن «انگلیسی» و اگر «خوان» باشد، بی گمان اسپانیایی یا اسپانیایی
زبان است. اینجاست که درمی یابیم نیروی «زبان و فرهنگ هر ملت» بسی بیشتر از نیروی «کیش آیین» آن ملت است.
نام های نابجا
بسیار دیده و شنیده شده است که پدر و مادری از روی نادانی نام کودک خویش را «چنگیز» یا «تیمور» یا «هلاکو» و یا «جبار» گذارده اند.
بی گمان در این نامگذاری هیچ انگیزه ای در میان نبوده است جز اینکه
واژه ی «چنگیز» یا «تیمور» و یا «هلاکو» به گوششان خوش آهنگ آمده، لرزش آوایی
واژه های این نام ها برای آنان زیبا بوده است وگرنه نامگذاری یک نوزاد بیگناه به نام یکی از خونخوارترین نامداران تاریخ که آسیب ها و گزندهای فزون از اندازه به میهن ما نیز زده و رسانیده است، نه تنها پسندیده و درخور ستایش نیست که شایسته هر گونه سرزنش است.
یا نام د«جبار» به معنای «زورگیر» «خودکامه» چه نازشی برای دارنده ی آن نام می تواند داشته باشد؟
جز اینکه کودک بینوا هنگامی که بزرگ شد و معنای آن را دانست، به گونه ای دلزدگی و سرخوردگی دچار شود؟
گروه دیگری از نام ها هستند که بناچار آدمی را به خنده وا میدارند و آنها نام هایی چون «شنبه علی» «جمعه» «چهارشنبه» «سبحان الله» «قندعلی» «قزبس» (به ترکی یعنی دختر بس است!!) . گداعلی». «شاه غلام» و ده ها نام مانند اینها هستند که دارندگان خود را دچار شکستگی و شرمساری روانی می کنند.
واپسین بخش از گفتار در باره ی نام را به نام های «بجا و شایسته» ویژگی می دهم . این نکته ای درخور بینش و موشکافی فراوان است که نام های فرزندان را بدان گونه برگزینیم که ویژگی های روان و خوی های خانوادگی و کالبدی آنها بخورد.
هر چند ویژگی های روان و خوی کودک شش روزه را نمی توان پش بینی کرد تا او را به نامی که شایسته ی آن است خواند، ول دست کم از نشانه های ظاهری و رنگ پوست و چشم و موی او می توان برآوردهای کمایش درستی کرد.
برای نمونه: اگرکودکی خدای نخواسته «کور» بود نمی توان نام او را «شهلا» یا «نرگس» یا «نورعلی» یا «بینا» گذارد یا اگر نوزادی سیاه چرده بود نباید نام «یاس» یا «سپیده» یا «بلورین» به او داد و سرانجام اگر کودکی دست نداشت نامگذاری «یدالله» و «زبردست» و «توانا» برای او نابجا است.
از این گذشته ، دیده شده است در خانواده هایی از روی نادانی پدران و مادران، نا آشایی آنان به ژرفای معنای
واژه های تازی، نام پسربزرگ را «اصغر» یا «حسین» و نام پسرکوچک تر را «اکبر» یا «حسن» نهاده اند.
یا اینکه دخترکوچک تر را «کبرا» و دختر بزرگ تر را «صغرا» نامیده اند که این هم نشانه ی دیگری ازناهنجاری ها و نابسامانی های نامگذاری نوزادان است.
به هر روی، همان گونه که در آغاز این بخش گفته شد، با اینکه نام اثری شگرف و بزرگ در سراسر زندگی آدمی دارد، خود آدمی کوچک ترین نقش درگزیش آن ندارد و این پدران و مادران هستند که می باید در برگزیدن «نام» برای فرزندان شان موشکافی و باریک بینی بسیار روا دارند و در نامگذاری آنها به چهار نکته درخور نگرش و استوار بنگرند.
ا - «نام» باید »پارسی» و نمایاننده ی ملیت ایران و برانگیزاننده ی فراتنی دارنده ی خود باشد.
٢ - نام» نمی باید دور از اندیشه و ناآشنا به گفتار روزانه باشد .
٣ - نام» می باید خوش آهنگ وگوش نواز و زیبا باشد.
٤ - نام» می باید «بجا» و شایسته ی وضع کالبدی، اندامی وروانی دارنده ی خود باشد.
پدران ومادران . به این چهار نکته، به هنگام نامگذاری فرزندان خود بنگرند.
برگرفته از کتاب : در ژرفای
واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع