شما میتوانید پس از نام نویسی از تمام امکانات انجمن ها استفاده کنید . توجه داشته باشید که , واژه های ممنوع و یا بی معنی ( شماره
و یا واژه تصادفی ) را بکار نبرید . برای نام نویسی در تالار میدوری و یا ورود کلیک کنید .
بی گمان هر واژه ای دارای شناسنامه ای است . با این نگرش که در گذشت زمان ، بسیاری از واژه ها، شناسنامه شان گم شده است وگرنه هیچ واژه ای یکباره و سرخود پدید نیامده است.
و بی گمان چنین باید باشد. چه «زبان» جز این چیزی نیست که واژه هایی از بهم پیوست واژه های دیگر پدید می آیند و رفته رفته ، خود واژه ای جدا و تنها بشمار می روند و گویندگان و نویسندگان می پندارندکه این گونه واژه ها یکپارچه هستند. برای نمونه شاید گمان کنند که واژه «پیاده» یک واژه «یکپارچه» (بسیط) است . در جایی که این واژه ازسه بخش (پی + آید + ه» ساخته شده. «پی آیده» (پیایده) بوده است یعنی کسی که «با پاهایش می آ ید.» درگذشت زمان رفته رفته بندواژه «ی» افتاده و این واژه «پیاده» گفت شد.
همین پیوستن ها و پدید آمدن واژه های تازه، زبان را گسترده و بارور و پردامنه می کند آن هم زبان ریشه دار و پایه گرفته ای چون «زبان پارسی» را . بر این پایه هرگاه به ریشه و شناسنامه برخی از واژه ها پی ببریم، به نکته های گیرا و دل انگیزی برمی خوریم که کشش وگیرندگی ویژه ای دارد.
از آن میان واژه «خربزه» یا درست تر بنویسیم «خربوزه» است. بی گمان این پرسش پیش می آیدکه چرا دبیره ی «خربوزه» درست تر از واژه «خربزه» است؟ برای شناخت ژرف معنای واژه ی خربوزه باید بدانیم که این ساخت، از دو واژه «خر + بوزه» درست شده است، نه از «خر + بُزه» زیرا در این صورت راه را به نادرست رفته ایم و «خر - بُزه» را معنایی نباشد.
«خر» در ساخت های چند واژه ای به گونه ی پیشوند می آید و به آن واژه صفت «بزرگ» و «ناهموار» و «نتراشیده و نخراشیده» می دهد.
«خرپا»: (که پایه های چوبی یا فلزی است که در ساختمان ها بکارمی رود) به معنای «پای بزرگ». «خرچنگ»: جانوری که چنگ هایش بس بزرگ تر از پیکرش هستند. «خرمگس»: که مگس های بزرگ رامی گویند. «خرمهر»:که هم مهره ای بزرگ نتراشیده را معنا می دهد و هم مهره ای که به گردن «خر» می اندازند وبسیار بی ارزش است. «خرگوش»: جانداری است که گوش هایی بس بزرگ تر از پیکر خود است. «خرسنگ»: سنگ های بزرگ و نتراشیده و نخراشیده را گویند. «خرگاه»:که چادر جایگاه بزرگان و شاهان در جنگ ها بوده است. و... ساخت های : «خرپشته، خرزهره، خرگردن، خردل، خرپول و... مانند اینها» که در همه ی آنها پیشوند «خر» معنای بزرگ و نتراشیده را می
دهد.
«بوزه»
درباره ی «بوزه» باورهای زبان شناسان گوناگون است.
شادروان کسروی و گروهی از زبان شناسان برآنند که چون در زبانپارسی «بوزه» یعنی «خیار» پس «خربوزه» یعنی«خیاربزرگ» و با نگرش به اینکه هم «خربوزه» و هم «بوزه» (خیار) میوه ی گیاهانی هستند که از تیره ی کدوییان بشمارمی روند و از دیدگاه گیاه شناسی هموند یک خانواده و یک تیره ی گیاهی هستند، می توان این باور را پذیرفت.
زیرا به خیار «بوزه» گفته می شود «خربوزه» نیز «خیاری بس بزرگ و نتراشیده و بی اندام» است . از سوی دیگر گروهی از پژوهندگان واژه ها چون استاد معین می گویند:
«بوزه» (که در زبان پهلوی ساسانی بوزَک گفته می شد) یعنی «تنه ی بریده ی درخت که درپارسی کهن به آن «بوجینا» نیز می گفتند .
«خر» نیز همان گونه که گفته شد یعنی «بزرگ» . پس «خربوزه» یعنی یک تنه بزرگ و بریده شده درخت .
بی گمان انگیزه ی نامگذاری آن نیز نمای ظاهری «خربوزه» است که مانند یک تنه ی افتاده ی درخت در لای بوته است.
بر این پایه «خربوزک» یا «خربوزا» یا «خربوزینا» یا «خربوجینا» و یا «خربوز» گفته و نوشته می شود.
اکنون این شما و این داوری . هر یک از دو باور راکه شایسته تر می دانید، بپذیرید.
برگرفته از کتاب : در ژرفای واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع
امضای میدوری :
( آخرین ویرایش در این ارسال: 15 - September - 2014 04 : 09 AM، توسط : میدوری .::. دلیل ویرایش: )
محل حضور کاربر در تالار : میدوری در تالار ميدوری حضور ندارد .
ديدگاه کاربران برای مطلب : (روی آیکون مورد نظر کلیک کنید تا دیدگاه شما ثبت شود . در صورت انصراف تا دوبار می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید . برای پاک کردن دیدگاه روی همان آیکون یک بار کلیک کنید تا دیدگاه شما پاک شود .)