نخست باید گفت که
واژه و شهر «کاشمر» از
واژه و شهر «کاشغر» جدا است . شهر «کاشغر» در چین و در مرز میان تبت و چین جای دارد ولی هیچ وابستگی ای به «کاشمر» که یک شهر ایرانی است، ندارد. همچنین باید گفت که برخی از
واژه شناسان برآنند که نام پیشین «کاشمر» در زمانی «کشمیر»! بوده است.
اگر هم چنین باشد ، امروز ، «کشمیر» جایی بجز «کاشمر» است و در منطقه ای میان هند و پاکستان قرار دارد و مورد درخواست آن دو کشور است. بر این پایه شهر «کاشمر» که به آن «ترشیز» هم می گویند ، از هر آنچه که در بالا گفتیم جدا است.
«کاشمر» در استان خراسان جای دارد و از سوی خاور به «تربت حیدریه». از شمال به شهرستان «نیشابور» از باختر و شمال باختری به شهرستان «سبزوار» و از جنوب به کوه «یَخاب» و «گناباد» می رسد. این شهر یا بهتر بگویم این بخش ازکشورمان ، رویدادهای سخت و دشواری را در
درازای تاریخ آزموده است و از تک و تاخت اسکندر و تازیان و تیره های مغول و تاتار و دیگر ترکتازان ، سیلی ها خورده و آسیب ها بر چهره دارد.
در دوران نادرشاه ، گروه هایی از تیره بختیاری به این بخش کوچانیده شدند و با ماندگان در آنجا درآمیختند و امروز نشانه هایی از هر دو تیره را در آن سرزمین می بینیم . امّا آنچه که از دیدگاه ما ایرانی ها درخور نگرش باید باشد ، داستان درختان کاشته شده از سوی «زرتشت» در این شهر است.
در تاریخ ها نوشته شده است که «زرتشت خردمند، پیام آور ایرانی» دو درخت کاج (یا سرو) را به نیت و خواست خجسته با دست خود در آنجا کاشت.
گروهی از پژوهندگان می گویند که از این دو درخت ، یکی را در شهرکاشمر و دومی را در روستایی نزدیک کاشمر به نام «فارمَد» بر زمین نشانید.
این دو درخت درگذشت زمان ، روزبروز تناورتر ، بلندتر و پرشاخ و برگ تر شدند و مرغان بسیاری بر شاخسارهای آنها لانه کردند و آوای آنها انگیزه ی خوشدلی مردم آن سامان می شد .
مردم هر دو درخت را گرامی می داشتند و آنها را مایه خوشبختی و بهروزی خویش می شمردند ، تا اینکه روزی در نشستی که در پیشگاه «متوکل عباسی» پسر معتصم (زیرا نام متوکل جعفر بود ، به همین انگیزه معتصم پدر او را «ابوجعفر» هم می گفتند) سخن از این دو سرو (یا کاج) به میان آمد و خلیفه تازی به «عبدالله فرزند طاهر» فرماندار خراسان دستور داد آن درختان را ببرد و درگردونه ها بگذارد و به سامره بفرستد .
هنگامی که «عبدالله» خواست دستور خلیفه را انجام دهد و درخت ها را ببرد ، گروهی از توانگران زرتشتی ، پیشنهاد پرداخت پنجاه هزار دینار را به عبدالله دادند که این کار را نکند.
ولی «عبدالله» که بدبختانه ایرانی هم بود و همان کسی است که قرار بود اگر «افشین» به جنگ بابک نرود ، او با بابک بحنگد ، آن پول را نپذیرفت و به در خواست و حتّا التماس و لابه ی مردم که درختان را یادگار و نشانی آشکار از زرتشت و بزرگواری های او می دانستند نگرشی نکرد و به بریدن درخت فرمان داد.
آن گونه که تاریخ نویسان نوشته اند ، از عمر این دو درخت در آن هنگام ، یکهزار و چهارسد و پنجاه سال می گذشت . همین تاریخ نویسان می گویند: گرداگرد کُلفت ترین بخش هریک از این درختان ٢٧ تازیانه بود) که هر تازیانه نزدیک به هشتاد سانت به اندازه ی امروزی می شد.
به گفته ی دیگر ، گرداگرد تنه درخت ، بیست و یک متر و شست سانت بود و نوشته اند که در سایه ی آن ده هزار گوسفند و گاو می آرامیدند (که اندکی افزون گویی است).
تاریخ نویسان نوشته اند: هنگامی که درخت بیفتاد ، تا نیم فرسنگ ، زمین لرزید و کاریزها (قنات ها) فرو ریخت و برخی از ساختمان ها ترک برداشت و مرغان هراسان جیغ می کشیدند و می گریختند و گویی ناله و نفرین می کردند.
استاد بهمنیار ، استاد ممتاز دانشگاه تهران ، بر این باور بود که سرو یا کاج نمی تواند چنان سایه ای داشته باشد که ده هرار گوسفند و گاو در سایه ی آن بیارامند . بسیاری از پژوهندگان می گویند درخت ها بی گمان «کاج» بوده اند.
زیرا اگر به نام «کاشمر» بنگریم ، همچنین بدانیم که در
زبان پارسی کهن و
پارسی میانی به این گونه درخت «کاچ» یا «کاش» می گفتند ، پی می بریم که نام باستانی این شهر به انگیزه نام این دو درخت «کاچ غر» یا «کاش غر» بوده که «کاچ» در پهلوی ساسانی «کاش» گفته شد و پسوند «غر» هم از ریشه «غرس» به معنای کاشتن آمده و «کاشغر» یعنی جایی که درخت کاج در آن نشانیده شده است و برای اینکه با «کاشغر»در مرز چین و تبت اشتباه نشود، آن را «کاشمر» گفتند.
در نوشته های کهن آمده است که شاخه ها و تنه ی درخت را به تکه های دو - سه متری بریدند و بار یکهزار و سیسد شترکردند و بسوی سامرا فرستادند و از شگفتی های تاریخ آنکه ، زمانی که شتران حامل کاج به یک فرسنگی شهر «سامره» رسیدند ، غلامان ترک خلیفه المتوکل که از او ناخوشنود بودند ، شب هنگام به خوابگاهش تاختند و پیکر او را پاره پاره کردند و آن گونه که برخی نوشته اند پیکر خلیفه را هفت تکه کردند و وی نتوانست تکه تکه های این دو درخت ورجاوند تاریخی را ببیند .
برگرفته از کتاب : در ژرفای
واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع