شما میتوانید پس از نام نویسی از تمام امکانات انجمن ها استفاده کنید . توجه داشته باشید که , واژه های ممنوع و یا بی معنی ( شماره
و یا واژه تصادفی ) را بکار نبرید . برای نام نویسی در تالار میدوری و یا ورود کلیک کنید .
بسیار شنیده ایم که نام برخی ازبزرگمردان ایرانی «کاووس، گیو، تهماسب،گشتاسب و تهمورس و مانند اینها است» و هرگز به اندیشه مان نرسیده است که این نام ها و ده ها نام دیگر مردان ایرانی از نام سه جاندارکه در نزد ایرانیان بسیار گرامی بودند، گرفته شده است.
ایرانیان کهن در زندگی آغازین خود به سه جاندار نیاز فراوان داشتند و آن سه را دوستان راستین خویش می دانستند و بر آن بودندکه بی یاری و همکاری این سه جاندار، زندگی برایشان دشوار و شاید ناشدنی است .
این سه جاندار «اسب، سک و گاو» بودند. به همین انگیزه نام های فرزندان پسرخود را با یاری گرفتن از نام این سه، برمی گزیدندکه یکایک آنها را در اینجا برمی رسیم .
سگ
نام این جانور در پهلوی ساسانی، درست «سگ» گفته می شد ولی در زبان اوستایی (پارسی کهن) به این جاندار «سَک یا سکا اُروس و یا اُروسا» می گفتند.
در اینجا این پرسش پیش می آید که چرا تیره ی بزرگی از آریاها راکه به پشته ی (فلات) ایران آمدند و در بحش باختری افغانستان و سیستان کنونی جای گرفتند «سک یا سکا» می نامیدند؟ یعنی «سگ ها».
پاسخ این پرسش همان است که در آغاز این جستار آمد و ایرانیان کهن «سگ» را جانداری دوست داشتنی، مهربان و فداکار می دانستند و این نام در آن زمان ها نام ناخوشایندی نبود.
به هر روی «سگ» از دوران کهن با آدمی زندگی کرده و در بسیاری از کوشش ها یاور و همراه با آدمیان، از آن میان «آریا» ها بوده است و درکیش میترا نیز سگ جایگاه والایی داشت و به یاور مهریان، سگ، راهنما و یاور میترا در رسانیدن او به «گاو روزی رسان» دردرون «اشکفت» (غار) بود.
از این رو ایرانیان باستان، سگ را گرامی می داشتند و هنوز هم این جانور را «بهترین دوست آدمی» می نامند.
پدران ما، به پیروی از والایی این جاندار در یاری رسانیدن به آ نها، نام فرزندان خود را از میان واژه هایی برمی گزیدند که «نام» سگ در آن واژه ها بکارمی رفت .
پس از تاخت تازیان به ایران و پذیرش دین اسلام از سوی پدران ما، چون در این آیین «سگ» را پلید می دانند، اندک اندک از گذاردن نام این جانور بر روی فرزندان خویش دوری گزیدیم و امروز تنها یکی - دو نام در میان ما، رواست که به زبانپارسی باستان از واژه ی «سگ»گرفته شده است و آ ن «تهمورس» است که از دو بخش «تهم + اُورُس» ساخته شده است.
«تهم» به معنای نیرومند و توانا و «اورِس» به معنای «سگ» است و واژه ی «تهمورس» برروی هم یعنی «سگ نیرومند» (و یا به معنای دارنده ی سگ نیرومند آمده است و دومین نام، «سگوند» است که نام تیره ی بزرگ ایرانی است، به معنای «دارنده ی سگ . با اینکه آیین اسلام سگ را پلید دانسته، با این همه در «قرآن» از «سگ اصحاب کهف» یادکرده و برای آ ن جایگاهی را ویژگی داده است.
گاو
آریاهای کهن به «گاو» برتری ویژه ای داده بودند و تا آنجاکه می توانستند، ازکشتن این جانور می پرهیزیدند و هنوز هم در هندوستان، «گاو» ورجاوند است. «یشت نهم» اوستا، به نام «گااوشا» یا «گااوش» نامیده می شود که نام فرشته ی نگهبان چارپایان است واز نام «گاو» ریشه گرفته شده و در این «یشت» آمده است که «گااوش» یا «گئوشورو» روان نخستین جانور سودمند است.
واژه های «گااوشا» و «گااوش» و «گئوشورو» و «گئو» و «گیو» و «گائو» و «گو» و «گاو» همه هم ریشه هستند و از اینجا ورجاوندی این جانور در نزد ایرانیان کهن به خوبی دریافته می شود.
می بینیم که واژه ی «گئوشورو»،رفته رفته در درازای زمان ساییده و به: گئوشور، گئوشو، گئو،گیو،گَو، گُو و «کاو» دگرگون شده است . واژه ی Cow در زبان انگلیسی , «واش» vache در زبان فرانسه نیز برگرفته از ریشه ی نخستین واژه ی «گاو» (گئو) و «گااوش» هستند.
واژه ی «گوسفند» نیز در آغاز «گو، او، سپند» یا «گاو، او، سپند» (به معنای گاو ورجاوند) بوده است ورفته رفته «گو - سپند» و «گوسفند» گفته شد.
در «وندیداد» فرگرد ٢١ بخش یکم چنین آمده: «درود بر تو، ای گاو ورجاوند . «گئوشپنت» که در این نوشته، خواستشان «گاو» بوده، نه « گوسفند». (ورجاوند = مقدس) در زبانپارسی میانی و پارسی امروزی هنوز واژه های گاو بر سر بسیاری از نام های جانوران بکار می رود، مانند: گاومیش، گاوماهی، گاوکوهی، گاوگوزن و گاوگراز و...
اگربخواهیم در این زمینه کنکاش بیشتری بکنیم به جستار بسیارگسترده نیاز است و تنها می گویم که سودمندی این جانور نه تنها انگیزه ورجاوندی آن در نزد ایرانیان بود، چه بساکه نام این جانوررا بر روی بسیاری ازفرزندان خود هم گذاردندکه به آن خواهیم پرداخت. در باور پیشنیان ما ، کویال (کره) زمین روی شاخ گاو می چرخید و بر آن بودندکه این گاو و گویال زمین را در روز آغاز هر سال نوی ایرانی، از یک شاخ خود، به شاخ دیکر می انداخته .
در شاهنامه و دیگر داستان های ملی کهن ما نیز به این جانور پایگاهی برتر داده شده است . از آن میان می خوانییم که «فریدون» را، گاوی در جنگل های گیلان پرورد و بزرگ کرد.
فریدون , بود طفلی «گاوپرورد»
تو بالغ دولتی , هم شیر و هم مرد
به همین انگیزه نیز فریدون هنگامی که به پادشاهی رسید، فرمان داد گرزی برایش بسازندکه «سرگاو» داشته باشد و به آن «گرزگاوسر» می گفتندکه گویا «گرزگاو سر» رستم نیز همین گرز بوده است.
فربدون اَبا گرزه ی «گاوسار» بفرمود کردن بر آنجا نگار
همچنین ایرانیان گهگاه نقش «گاو» را بر روی پرچم های خود می آوردند و بدان گونه که
زده هم برش «گاو پیکر درفش» سپر زرد بر گستوانش بنفش
درباره این جانور نیز پس از آمدن اسلام به ایران و روا دانستن (حلال کردن) خوردن گوشت آن، اندک اندک «نام آن» درگفتار و نوشتار ما دگرگون شد ولی هنوز دگرگون شده های آن نام ها بکارمی روند.
«گَو»که این نیز دگرگون شده ی واژه ی «گاو» است زیرا ایرانیان کهن ، این جاندار را هم «گَو» می گفتند و هم «گُو».
به هر روی «گو» به مردان پر زوری می گفتندکه همانند «گاو» نیرومند بودند.
«کاووس» که در آغاز «گاووس» بوده به معنای «گاو ارجند» و «کیکاووس» یعنی گاو ارجمند بزرگ . «کاوه» که در آ غاز «گاوه» بود به معنای وابسته به گاو یا «همانند گاو» که «گاوک» هم می گفتند.
گودرز» که در زبانپارسی باستان «گاودرز» یا «گوتارز» گفته می شد به معنای «گوساله » «کیومرس» یا «کیومرت» یا «گایومرتا» که در پارسی باستان به معنای «گاو مرد» بود و بر آن بودندکه او، نخستین آدم روی زمین است که از ریخت گاو، به چهره ی آدمی درآمده ) .
در زمینه نام کیومرس جستار دیگری در بخش یکم همین کتاب آمده است ( «کردارگاو» که این نام درگفتار کنونی ما نیست ولی در ایران کهن از نام های مردان بود «گوزن» که درآ غاز «گاوَزن» یا «گووَزن» بوده و به آن «گاوکوهی» هم می گویند.
برگرفته از کتاب : در ژرفای واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع
امضای میدوری :
( آخرین ویرایش در این ارسال: 27 - July - 2014 21 : 12 PM، توسط : میدوری .::. دلیل ویرایش: )
محل حضور کاربر در تالار : میدوری در تالار ميدوری حضور ندارد .
ديدگاه کاربران برای مطلب : (روی آیکون مورد نظر کلیک کنید تا دیدگاه شما ثبت شود . در صورت انصراف تا دوبار می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید . برای پاک کردن دیدگاه روی همان آیکون یک بار کلیک کنید تا دیدگاه شما پاک شود .)