16 - January - 2014, 13 : 01 AM
بررسی واژه های «پاس, سپاس, پاسبان, پاسدار و سپاسگزار»
یکی از واژه هایی که درگفتار همگان بسیار بکار می رود و معناهای گسترده و باریکی دارد، واژه ی «پاس» است. این واژه در زبان پارسی ریشه ای ژرف دارد و از دوران پارسی باستان (اوستایی) تاکنون، درگفتار ونوشتار ایرانیان، درست به همین گونه بکارمی رفته وگفته می شده. ژرفای این واژه در دل تاریخ زبان پارسی، انگیزه ی بکارگیری کاربردهای گوناگونی در چامه ها و چکامه ها و نوشته های چامه سرایان و نویسندگان ایرانی شده است واز این روی، دارای معناهای چندی است که درزیر می آ ید.
1 - به معنای «احترام» و«بزرگداشت» و«ارج گذاری» می آ ید.
چنانکه گویند «پاس او را نگهداشت» یا «به پاس درگذشت فلان بزرگمرد، امروز فروشگاه ها بسته است».
می بینیم که «پاس نمک» و «پاس ایمان» در چامه های این دو چامه سرا، به معنای «احترام» و «بزرگداشت» آمده است.
2 - «پاس» همچنین درزبان پارسی، معنای شناخته شده ی دیگری دارد و آن «بخش و پاره و بَهر است ولی در این کاربرد، یک هشتم از یک شب وروز _ یا یک بخش از چهار بخش شب _(یعنی سه ساعت)، شناخته شده تر است.
شاید بارها در نوشته ها وگفته ها، جمله ی «پاسی از نیم شب گذشت» یا «پاسی از شب گذشته» یا «پاسی از برآمدن آ فتاب گذشته» را شنیده و خوانده باشیدکه خواست گوینده یا نویسنده سه ساعت از نیم شب گذشته یا سه ساعت از برآمدن آفتاب گذشته است .
(چلب، یا، چلب یعنی «سنج»که افزاری است در موسیقی).
بر این پایه چون درازای زمان نگهبانی نگاهبانان شهربانی وارتش، سه ساعت (یعنی یک پاس) است به آنان «پاسبان» یا «پاسدار» یعنی «نگهبان و نگهدار در سه ساعت» گویند.
که در اینجا بازهم خواست چامه سرا از«پاسداری» و نگهبان نهادن دزدان برای سه ساعت بوده است.
(«نبسوده» یا «نابسوده» یا «نپسوده» و یا «ناسوده» یعنی دست نحورده).
4 - همان گونه که در پیش آ مد، «پاس» به معنای «بخش و پاره و بهر» هم می آ ید.
بر این پایه، در ادب ایران، سه بخش از پیکر آدمی را که آنها را نگهبانان کالبدی می نامند «یعنی به چشم وگوش وزبان» نیز «پاس» می گویند.
از اینرو،گروهی برآنندکه این چامه فردوسی که می گوید:
یکی گفت: سدره ز یزدان سپاس
ستایش کنم روز و شب در سه پاس
نادرست است و خواست فردوسی «ستایش»کنم روز و شب «با» سه پاس درست بوده است یعنی با چشم وگوش وزبان، یزدان را در شب وروز ستایش می کنم.
اکنون که سخن از «سه پاس» رفتپ، شایسته است که بیفزایم که معنای واژه ی «سپاس» یکسره از معنای واژه ی پاس و «سه پاس»، جدا است و این واژه که در پهلوی ساسانی با اندک دگرگونی«Spas» (یعنی با «سین» بی آوا) گفته می شده، تنها به معنای «ستایش» و «تشکر» است
ولی از آ نچه که در لابه لای نوشته ها می خوانیم , این گونه برمی آیدکه «سپاس» را برای خداوند یکتا بیشتر بکار می برند و واژه ی «ناسپاس» را برای کسانی که «نماز» را رهاکرده و خداوند را فراموش کرده بودند، بکار می گرفتند و نمونه های زیرگویای این
نکته است.
و آنچه که از همه ی این نمونه ها دانسته می شود این است که تنهاکاربرد «ستایش» برای معنای «سپاس» آمده است و نه معناهای دیگر.
برگرفته از کتاب : در ژرفای واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع