07 - January - 2014, 54 : 06 PM
آیین نوروزی و آلودگی واژه ها
نوروز این اخگر همیشه فروزان و جاودانه ی فرهنگ ایرانی، هر سیسدوشست وپنج روز یکبار فرامی رسد و به یادمان می آوردکه دارای فرهنگی کهن، پویا زنده،بارور و نمردنی هستیم و به یادمان می آورد که مردمی با فرهنگ و شایسته زندگی آ زاد و سربلندانه ایم. اگر این آیین و این روش ها را نداشتیم و اگر فرهنگ ریشه دار وبارورمان این نمادهای فروزان و سایه گستررا نداشت، تاکنون در برابر تندآ ب بنیاد کن تاریخ، مانند شبیخون اسکندر، ترکتازی مغول، تک وتاخت تازیان، شبیخون عثمانی ها و ده ها چون این گونه رویدادها، از میان رفته و تنها نامی از ما در سینه ی تاریخ برجای مانده بود .
فرهنگ ایران از این نمادها و آیین ها فراوان دارد . جشن های سده , مهرگان , تیرگان , شب چله , سیزده بدر و چهارشنبه سوری و از همه بالاتر جشن فرخنده ی نوروزی هستد.
به هنگام چیرگی تازیان بر سرزمین ما نه تنها این آیین ها از میان نرفتند که پس از سال هایی نه چندان دراز، همین جشن نوروزی بی کم وکاست در پیشگاه خلیفه های تازی نیز برپا شد ودردورانی که برمکیان سررشته ی کارهارا درکف نیرومند خویش داشتند، روایی شایسته یافت.
براستی باید گفت که پادشاهی از آ ن برمکیان بود، نه خلیفه هارون الرشید .
زیرا هارون چنان زیر فرمان برمکیان بود که همانند یک فرمانروای ایرانی به هنگام نوروز بر تخت می نشست و بزرگان را بار می داد و پس از شنیدن شادباش از سوی ایشان، به آنان ارمغان نوروزی(عیدی) می داد .
دردربار هارون الر شید و خلیفه های پس از او به هنگام فرارسیدن سال نوی ایرانی سبزه سبز می کردند . اسپند وگیاهان خوشبو دود می کردند و آتش می افروختند .
هر چند پس از چیرگی تازیان بر ایران، این آ تشکده ها ویران شد امّا دورانی نه چندان دراز پس از آن ، تازبان به پیروی از ما، خود آ تش راگرامی داشتند و افروزه (شمع) هایی که هم اکنون در پرستشگاه های اسلامی فروزان است، یادگار و یادبودی ازهمان آ تش ورجاوند است. به هرروی، بجز نوروز جشن سده و دیگر جشن های بزرگ ایرانی نین در میان تازیان روا شد و آنان نیز مانند ایرانیان این آیین ها را برپا داشتند.
بر این پایه نوروز را سرسری نگیریم زیرا این سنگ بنیادین ساختمان جاودانکی ایران است.
این جشن ها و ده ها رسم وروش دیگر چون این بودکه نگذاردند «ایران» در دهان باز «زبان و آ یین تازی» فرو رود و مانندکشورهای کرانه خاوری مدیترانه و شمال آفریقا، دانه ای از دانه های زنجیرکشورهای تازی بشود آیین های زیبای آ تش بازی کردن درچهارشنبه سوری، دیدوبازدیدها، سبزه سبز کردن . هفت سین چیدن . ارمغان دادن وارمغان گرفتن .کینه هارا ازدل زدودن.گُل کاشتن . خانه تکانیدن .کوزه شکتن . رخت نو پوشیدن . همراه با افسانه های شیرین بابانوروز و پیرزن و آب وجاروکردن و خواب رفتن او به هنگام آمدن بابا نوروز، همه و همه آیین هایی هستندکه تا آنها هستند، ایران و ایرانی هم هست.
ولی درگرماگرم انجام همه ی این آ یین ها و شیوه ها، ناگهان یک روش نازیبا و ناپسند به گونه ای ناهنجاردر میان مردم ریشه دوانیده است که هر چند نمی تواند آیین خُجسته ی نوروز را سست و لرزان کند امّا به هر روی خود انگیزه ای است برای آلودن آن . این روش ناپسند «برگیزه های شادباش» (کارت های تبریک) ی است که برخی از ما برای یکدیگر می فرستیم و سراسر آنها تازی است.
(واژه ی «برگیزه» پارسی است و فرهنگستان زبان ایران بجای «کارت» و «فیش» برگزیده است.)
فرستادن «برگیزه» برای آنهاکه نمی توانند براستی به دیدار هم بروند و سال نو را شادباش بگویند، مانندکسانی که در دو شهردور از هم و یا بیرون ازکشور و دور ازخانواده و دوستان هستند، نه تنها ناپسند نیست که بسیار ستودنی است.
ولی زمانی که دو تن همسایه یا همکار یکدیگرند و یا بیش از چند گام یا چند خیابان از هم دور نیستند و می توانند همدیگر را ببینند، فرستادن «برگیزه های شادباش»خنده آوراست. زیرا یکی از خواست های بزرگ آیین نوروزی راکه رودرروی هم شدن و با لبخندها و بوسه های مهرآمیز و نگاه های دوستانه پیوند دوستی را استوارترکردن است، از میان می برد.
به هر روی، درست است که فرستادن برگیزه های شادباش برای آنها که می توانند یکدیگر را ببینند روا نیست امّا این ناروایی هنگامی ناپسندتر و نازیباتر می شود که با واژه های ناهنجار و بی اندام تازی همراه باشد.
مگر ما تازی هستیم که در بزرگ ترین جشن فرهنگی خود، این ناهنجارگویی ها رابسوی یکدیگر بفرستیم . درنوروز گذشته، دوستی برایم برگیزه ای فرستاده بود که شیرینی نوروز را براستی برایم تلخ کرد .
در آغاز پنداشتم نویسنده با من سر شوخی داشته است که این همه واژه ی تازی رادر چند خط آورده، ولی هنگامی که نیک نگریستم و دیدم نوشته های برگیزه چاپ شده است و دست نویس نیست و دانستم که از این گونه برگیزه ها، سدها برگ چاپ شده و در فروشگاه ها برای فروش آماده است، به این شیوه نامه نویسی و شادباش گویی، آ ن هم برای «نوروز» که خود، نماد فرهنگ ایرانی است افسوس خوردم. مگر زبان روان و ساده و پاک پارسی چه دشواری وکاستی داردکه بیاییم با زبان بیگانه فرارسیدن سال نوی خود را شادباش بگوییم. چرا این همه ریزه خواران بیگانه باشیم .
راستی چرا این گونه ننویسیم .
نکته گفتنی دیگر آنکه درست در برابر آن نوشته ی سراپا تازی، از سوی دوست فرزانه ی دیگری شادباش زیر را دریافت کردم که دریغم آمد در این کتاب آن را که نمونه ای روشن از توانایی زبان پارسی در برآورد خواست های ما است .
بیایید آیین های نوروزی را آن گونه که شایسته و درخور است انگیزه ی گسترش زبان پارسی کنیم و بیایید این شیوه ی فرخنده را به روش پدران پارسی گوی خود برگزار کنیم .
بیایید رنگ ایرانی به ایرانی ترین جشن های خود بدهیم . بیایید با شادباش های پارسی ، نوروز را هرچه ایرانی ترکنیم و بیایید شیرینی این فرهنگ و آیین های از بن پارسی را با چاشنی تلخ واژه های تازی «بدمزه» و چندش آور نکنیم .
برگرفته از کتاب : در ژرفای واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع