16 - February - 2012, 11 : 09 AM
در این بخش ریشه ی واژه ها را گرد آوری کرده و مینویسم
<< میدوری >>
( ش - ف )
شِر و وِر : از واژة فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است. شطرنج : کلمه ی فعلی برای شطرنج ، از لغت esches که در زبان فرانسوی قدیم جمع کلمه ی eschec بوده ، گرفته شده.
eschec خود از ریشه ی کلمه ی "شاه" پارسی گرفته شده (البته در چند مرحله: از پارسی به عربی ، از عربی به لاتین و از لاتین به فرانسوی وام داده شده) و به معنای "کیش" یا همون Check در انگلیسیست.
کیش هم که از اصلی ترین بخش های شطرنج است و فرانسوی ها از اون به عنوان نام بازی استفاده می کردند. در واقع Check-mate هم پارسی است و از "شاه و مات" گرفته شده.
اما ریشه ی اصلی chess از کلمه ی چتورنگا (Chaturanga) است که در زبان سانسکریت معادل "چهار فرشته" یا "چهار عضو ارتش" است و به فیل ، اسب ، ارابه* و سرباز پیاده اطلاق می شده است. لغت پارسی "چترنگ" از این کلمه آمد. اما اعراب اون رو به زبان خود وارد کردند و معرب آن شد "شطرنج". البته تو پرانتز داشته باشید که چینی ها هم ادعا می کنند این ورزش متعلق به اوناس. در واقع میگن که شطرنجی که ما اختراع کردیم بسیار قوی تر از شطرنج هندی های باستان بوده. شطرنج چینی ها که Go نامیده می شده ، از این لحاظ مورد توجه قرار گرفته که بر خلاف نسخه ی هندی ، که از دو تاس در بازی استفاده می کردند ، هیچ تاسی نداشته است.
اما اون چه که مهمه اینه که عقیده ی غالب اینه که شطرنج از هند شروع شده ، به ایران یا پارس آمده ، کم کم به اروپا کشیده شده و سرانجام به آمریکا رفته.
* در این بین حتماً تا حالا به کلمه Rook که در انگلیسی به مهره ی رخ اطلاق میشه برخوردید که بسیار شبیه معادل فارسی اونه. اما این لغت در فارسی هم مانند انگلیسی وام گرفته از سانسکریت است. Rook به کلمه ی Ratha بر می گرده که در زبان سانسکریت به معنای ارابه است و اکنون به رخ گفته می شود.
شلوار : شل (ران ) + وار (پسوند شباهت) = جامه ای که شبیه ران است.
صابون : صابون را همه با صاد می نویسیم و نوشتن آن با سین غلط فاحش است . حال آنکه فارسی اش در اصل باید با همین سین باشد صابون با صاد عربی یا در اصطلاح مُعَرَّب است یعنی شکل عربی شده ی آن است . سابون ( صابون ) از ریشه ی ساییدن ( سابیدن ) و یک واژه ی دارای ریشه فارسی است که به بسیاری از زبانهای جهان رفته است درست مانند الکحول یا الکل که کاشف آن زکریای رازی بود و این بزرگوار البته به جای نامی فارسی نامی عربی برایش برگزید.
مگر نه اینکه باید دستها را به هم سابید تا کف کند .سابون یعنی سابیدنی. در همه ی فرهنگ های لغت عربی آنرا فارسی دانسته اند و عربی اش غاسولة است که کاربرد رایج ندارد و تنها واژه ی فصیح و عربی آن در برابر سابون ( صابون ) است .در انگلیسی و بسیاری از زباهای دیگر سابون وارد شده که ریشه ی فارسی دارد.در انگلیسی soap است .
سابون ( صابون ) در لغتنامه منتهی الارب و دهخدا
صابون معرب سابون است . گرم و خشک ، مفرح جسد، منضج ، ملین ، مدرّ و جالی است . (منتهی الارب ). از مخترعات هرمس است ، و طریق ساختن او آن است که از قلی یک جزو و از آهک نصف او، نرم سائیده در ظرفی یا حوضی کرده با پنج مثل آن آب و تا دو ساعت بر هم زنند و باید سوراخی در بن ظرف باشد و مسدود کرده که بعد از ته نشین شدن ، سوراخ را باز کرده آب صافی به ظرف دیگر رود، و باز آب تازه ریخته بر هم زده و تکرار عمل کنند تا تندی در جرم او نماند، و آبها را جداگانه ضبط کرده ، و بقدر ده مثل آب اول روغن زیتون را بر روی آتش گذاشته بتدریج اول از آب آخر به خورد او دهند تا مجموع آبها تسقیه شود و مثل خمیر گردد، پس خشک کرده ریزه کنند و بعضی بجای روغن زیتون روغن دنبه و روغن کنجد و روغن قرطم و بیدانجیر و امثال آن میکنند، و بهترین همه ٔ اقسام قسم اول است .
سابون ( صابون )در فرهنگ لغت لسان العرب :
والصابون الذی تغسل به الثیاب معروف، قال ابن درید: لیس من كلام العرب.
ابن دُرَید آن را عربی نمی داند .
در المنجد لویس معلوف در صفحه 415 آن را فارسی می داند.
صندل : نوعی پاپوش که با بند به پا بندند . و در اصل سندل پارسی بوده که تازی آنرا به صندل تبدیل کرده و ما آنرا وارد زبان و نوشتار خودمان کرده ایم و جالب اینکه اگر با "ص" نوشته نشود غلط املایی حساب میشود .!!!
استونی : پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و بوستونی میگفتهاند.
فردوس : از دو جزء ترکیب یافته است: Pairi ( پیرامون ) + ( Daeza) ( معنی انباشتن و دیوارکشیدن )= درختکاری و گل کاری پیرامون ساختمان
* اصل این واژه که به صورت پردیس می باشد با معرب شدن به شکل فردوس در آمد و به زبان عربی راه یافت.
فرزند : مصدر «زادن زاییدن» که به معنای: فرزند آوردن، به وجود آوردن، تولید کردن، است و از ریشه زن گرفته شده است که با واژه فرنگی «ژن» هم ریشه هستند. واژه های زایا، زایش، زایچه (ورقه ای که هنگام تولد کودک نوشته می شود تا شناسنامه کودک طبق آن صادر شود)، زایمان، زائو، زاده، زادبوم، زادمرد (آزادمرد، آزاده)، زن، و نیز واژه هایی که در اصل پیشوند یا پسوند در ساختن آن ها به کار رفته است: آزاد (نجیب، اصیل، دارای اصالت)، نژاد و همچنین فرزند.
فرهنگ : مصدر «فرهیختن» به معنای ادب آموختن، تربیت کردن؛ تنبیه کردن، از فر+ سخ تشکیل شده است. «فر» پیشوند (پیش راندن) است و سخ خود از ریشه سنگ (درمعنی کشیدن، سفت بستن، به هم فشرده، سفت شده) گرفته شده است. از این ریشه است واژه هایی چون فرهیخته، فرهنگستان (جای آموزش، دبستان)، فرهنگ.
فکسنی : از واژة روسی Fkussni به معنی بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنی بیخود و مزخرف به کار برده شده است.
فلسفه ، فیلسوف و سوفیست : فیلسوف که در عربی فَیلَسوف گفته می شود عربی شده فیلوسوفیا است . فیلوسوفیا واژه ای یونانی است .فیلوسوفیا به معنای دوستدار دانایی است.
فیثاغورث نخستین کسی بود که خود را فیلوسوفوس (دوستدار دانش) نامید .
افلاطون استاد (سقراط ) را فیلوسوفوس نامید.
پیش از پیدایش سقراط سوفیست ها(مغالطه کاران) پیدا شدند که ادراک انسان را معیار حقیقت می دانستند. ادراک انسان معیار حقیقت است به این معناست که حقیقت اعتباری جدا از درک انسان ندارد.
سوفیستها در استدلال های خود مغالطه می کردند. یعنی استدلالی که ظاهرا درست اما در واقع غلط بود.
سوفیست که در ابتدا به معنی دانشمند بود به خاطر رفتار سوفیستها تغییر کرد و به معنی مغالطه کار شد.
کلمه سفسطه از لفظ سوفیست گرفته شد و معنای رایج آن مغلطه کاری است.
سقراط به دلیل فروتنی و به خاطر هم ردیف نشدن با سوفیستها دوست نداشت او را سوفیست بنامند.بنابراین خود را فیلوسوفوس(دوستدار دانش) خواند.