14 - January - 2015, 54 : 12 AM
ریشه و معنای واژه ی «کورش» (بخش دوم)
بخش دوم
بخش نخست
بخش سوم
بخش چهارم
بخش پنجم
آیا «ذوالقرنین» پیشنام کورش بوده است؟!
یا پیشنام اسکندر یا پیشنام موسا؟!
در اینجا به کهن ترین تاریخ ها و باورها یعنی: تاریخ ملی یهود و انگاره های این تیره بسیارکهن نیز می پردازیم.
در «سِفر دانیال نبی» (درکتاب عهد عتیق) می خوانیم که:
... به هنگام اسارت یهودیان در بابل که ابتلای عظیم یهود است . چه بلاد ایشان به تصرف دیگران در آمده و قومیت آنها به مذلت گراییده و هیکل مقدس ایشان خراب شده پس در اندوه و نومیدی بزرگی بوده اند و نمی دانستند چه وقت اسارت آنها به آزادی و اندوه ایشان به شادمانی و مرگ ملی شان به زندگی نوین مبدل خواهد شد ...
ابوالکلام سپس نگاهی به «دانیال نبی» می اندازد که بر آن است که: به این پادشاه ، رویایی نمایان می شود و می بیند که درکاخ شوشان (شوش) درکشور عیلام (جنوب باختری ایران کنونی و بخشی از عراق کنونی) است «قوچی» در برابر نهری ایستاده که صاحب دو شاخ (دو قرن) دراز بود که یکی از شاخ ها ، از دیگری بلندتر بود و دو شاخ بجای اینکه درکنار هم باشند ، پشت سر یکدیگرند .
نکته درخور نگرش ، آنجا است که واژه ی «قرن» در زبان تازی به معنای «شاخ» هم آمده است و به همین دلیل در دنباله این نوشته درکتاب عهد عتیق چنین می آید: «قرن»در هر دو لغت عربی و عبری مشترک است زیرا در «سفر دانیال» قوچ به معنای «دو شاخ» آمده و در رویای دانیال برای یهودان مژده ای بود که پایان اسارت آنان در بابل و آغاز زندگی نوین آنها ، وابسته به قیام ، دو کشور «ذات القرنین» است .
یعنی پادشاه ماد و پارس ، کشور بابل را دگرگون می سازد و بر آن غلبه می کند و یهودیان را از گرفتاری بدست آنها می رهاند و آزادی می بخشد .
این همان پادشاهی است که خدای او را برای یاری و پشتیبانی یهود برگزیده است .
وی از سوی خدا مأمور است که دوباره «بیت المقدس» را بازسازی کند و ملت «بنی اسرائیل» راکه پراکنده شده اند ، بار دیگر زیر پشتیبانی خود گرد آورد .
نوشته عهد عتیق چنین دنبال می شود:
پس از چند سال از این پیشگویی پادشاه کوروش که یونانیان وی را در «سائوس» و یهود «خُورُش» می نامیدند ، بپا خاست و دو کشور ماد و پارس را همبسته کرد و از آن دو کشور ، پادشاهی بزرگ پدید آورد. آنگاه به بابل تاخت و به آسانی بر آن چیره شد .
همین پیشگویی به رهایی یهودان و پدید آمدن درخشندگی در کار ایشان انجامید و کورش پس از گشودن بابل ، آنان را از اسارت آزاد کرد و پروانه داد که به سرزمین خود بازگردند و جانشینان کورش نیز به راهی رفتند که او رفت .
پیشگویی دانیال نبی که کورش را «ذوالقرنین» دانسته ، با داستان تاریخی ای که ایرانیان دارند و می گویند ، «ازدهاک» پادشاه ماد ، پدر «ماندانا» مادر کورش در خواب دید که از شکم دخترش درختی رویید که شاخه های آن به خاور و باختر سر کشیدند و سراسر این بخش از جهان را پوشانیدند ، به خوبی همسانی دارد .
داستان چنین دنبال می شود که ، خوابگزاران ، هنگامی که داستان این خواب را شنیدند، به «ازدهاک» گفتند که از دختر تو پسری زاده می شود که سراسرخاور و باختر را زیر چیرگی آورد .
در دو کتاب ورجاوند دیگر یهودان (کتاب یشعیاه نبی و یرمیای نبی) نام کورش را به روشن می خوانیم که به زبان عبری «خوریس» یا «خورش» گفته می شود . کتاب یشعیا ١٦٠ سال پیش از کورش و کتاب یرمیاه ٦٠ سال پیش از وی نوشته شده و پیشگویی هایی در زمینه پدید آمدن این پادشاه بزرگ کرده و او را به گونه ی ضمنی ذوالقرنین دانسته اند .
در این باره به نوشته ی دانشمند بزرگ ابوالکلام آزاد باز می گردیم که چنین می گوید: «نخستین بار که تفسیر «ذوالقرنین» در قرآن ، به «کورش» در ذهن من خطور کرد هنگامی بود که «سِفر دانیال» را مطالعه می کردم . آنگاه بر آنچه که مورخان یونانی نوشته بودند آگاه شدم در نتیجه این عقیده را بر نظریه های دیگر ترجیح دادم .
ولیکن دلیل دیگری خارج از تورات بدست نیامده بود و از سخنان مورخان یونان هم چیزی که مایه ی روشن کردن این پیشنام (ذوالقرنین) باشد یافته نشد .
سال ها گذشت تا اینکه مشاهده آثار عتیقه ایران و مطالعه نوشته های دانشمندان آثار ، در آن باره برای من امکان پذیرفت ، از آن پس پرده برداشته شد و پیدایش یک کشف «علم الاثار» (دانش بازمانده های تاریخی و باستان شناسی) دیگر شک ها و گمان ها را از میان برد و در نزد من ثابت شد که مقصود از ذوالقرنین بی هیچ گونه شک و گمان تنها و تنها کورش است و بس . ابوالکلام آزاد سپس دیدگاه خود را دنبال می کند و می گوید:
بر این پایه دیگر نیازی نیست که از شخص دیگری بجز این «بازمانده» تحقیق کنیم .
آن کشف باستانی مهم که درباره اش سخن می گویم مجسمه سنگی کورش است که آن را ایستاده ، در جایگاهی دور از پایتخت کهن ایران (استخر) نزدیک به هفتاد کیلومتر در کرانه ی رود «مرغاب» یافته اند و «جیمزموریه» نخستین کسی بود که از وجود آن خبر داد .
آنگاه پس از سال ها «سِر رارت کِرپورتر» به محل یافتن تندیس رفت و آن را مورد بررسی دقیق قرار داد و صورتی از این تندیس را با مداد کشید و انتشار داد و این نقاشی درکتاب او ، به نام «سیاحت در ایران وگرجستان» چاپ شده است.
سپس «فارستر» در سال ١٨۵٢ ترسایی در جلد دوم کتابش به نام «زبان های باستانی کهن» Primeval Language درباره ی این تندیس به گستردگی سخن گفته و در این زمینه به نوشته های تورات نیز پرداخته و چهره ی روشن تری از این تندیس را چاپ کرده است که در بالای سر تندیس نوشته ای با خط میخی نیز دیده می شد.
تا آن زمان ، هنوز خط میخی خوانده نشده بود . تنها با گمانی استوار می گفتندکه این تندیس از آن کورش است نه کس دیگر.
خواندن آن سنگ نبشته و بررسی های دانشمندان پس از وی ، رفته رفته این نکته را تایید کرد و جای کوچک ترین شک و دودلی را باقی نگذارد که تندیس یاد شده از آن کووش بزرگ است زیرا در بالای این تندیس به سه زبان ایلامی و بابلی و پارسی باستان ولی با یک خط (میخی) روشن کرده بودند که این کنده سنگ از آن کورش است.
نوشته درچهار سطر بود .
دو خط نخست به زبان پارسی باستان و خط سوم به زبان ایلامی و خط چهارم به زبان بابلی ، یک مطلب را نوشته بود.
در نوشته ی به زبان پارسی باستان چنین آمده است:
«اَدم کورش خشایستی . یه هخامنشی یه» .
یعنی : «منم کورش شاه هخامنشی» .
پس آنگاه ، زمانی که نویسنده نامور فرانسه «مارسل دیولافوا» خود به نام «هنرهای باستانی ایران» پخش کرد و این بار عکس آن تندیس را که با دوربین انداخته شده بود در کتاب یادشده گذارد ، مردم به روشنی آن را شناختند .
دانشمندان باستان شناس در سده ١٩ ترسایی به زیبایی تراش این تندیس اعتراف کردند و خود «دیولافوا» بر این باور شد که این کنده سنگ بهترین نمونه ی یک هنر آسیایی است که با بهترین تندیس های یونانی برابری می کند و شگفتی آور نخواهد بود اگر در شمار مهم ترین آثار باستان ایران و شاید جهان جای بگیرد .
بدنبال چاپ این کتاب ، گروهی از دانشمندان آلمانی تنها برای دیدن تندیس کشف شده ی کورش به ایران آمدند .
(خوانندگان گرامی ، همان گونه که در نگاره می بینید ، در این کنده سنگ یک آدم نیمرخ ایستاده و در دو سوی او دو بال ، مانند دو بال شهباز است و بر سرش دو شاخ همچون دو شاخ گوسفند نر (قوچ) جای دارد . دست راست وی دراز شده و بسوی پیش اشاره می کند و جامه اش درست همان جامه ی معمولی کهن است که در نگاره های شاهان ایران و بابل دیده شده .)
مولانا ابوالکلام آزاد ، در بخش دیگری از نوشته ی خود این گونه می نویسد:
این تندیس بی گمان ثابت می کند که پندار «ذوالقرن» درباره کورش است و بس . در رویای دانیال آمده است که قوچی را دیده است که دو شاخ بر سرش دیده ولی مانند دیگر قوچ ها نیست . بلکه یکی از دو شاخ در پشت آن دیگری بوده است و همین دو شاخ را در تندیس می بینیم .
ولی درباره ی دو بال شهباز که در دو سوی تندیس است ، اگر به «سِفر یشعیا» نیز بنگریم هنرمندان این تندیس آن را با این بال ها به «مرغ» هم نسبت داده اند زیرا نهری که در پایین این تندیس روان بوده است «مرغاب» نامیده می شود یعنی «رودخانه پرنده» از سوی دیگر «شهباز» (عقاب) نشان هخامنشیان بود و سازندگان تندیس ابهامی بر این نشان و سر زنجیره ی هخامنشیان (کورش) در تندیس پدید آورده اند . ولی این تندیس کی تراشیده شده است؟
آیا به فرمان خود کورش و در دوران زندگی او ساخته شده؟ یا اینکه به دستور یکی از جانشینان وی تراشیده شده است؟
پایان بخش دوم
بخش نخست
بخش سوم
بخش چهارم
بخش پنجم
برگرفته از کتاب : در ژرفای واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع