واژه های دیگری نیز از نام «گاو» گرفته شده که از گفتار امروزی ما ایرانیان بیرون رفته است مانند «گوچهیر» (گاوچهر) «گاوماهی» «گاوگیجه» (که امروز «گوگیجه» گفته می شود).
اسب
واژه ی «اسب» در پارسی باستان و پارسی میانی «اسپ» گفته می شد ولی در پارسی امروزی «ب» را بجای «پ» بکار می برند و «اسب» می گویند.
نام های فراوان دیگری به این جانور داده شده است ، از آن میان «باره . بارگی . فَرَس . ستور . نَوند و... و...
در اوستا بارها و بارها نا م«اسپ» و «اسپا» و «اسپاه» برده شده است و چون ارتش ایران کهن را بیشتر سواران و اسپ ها می ساختند، همین واژه «اسپا» به «سپاه» دگرگون شد و فرمانده ارتش را «سپاه پاد» (اسپادپاد) می گفتندکه سپهبد شده است.
شاید بیش از ده ها هزار بیت چامه در ستایش این جانور که فداکارترین و استوارترین یاور آدمی در درازای تاریخ بوده است ، گفته و سروده شده است زیرا این جاندار از زمان های پیش از تاریخ ، برای آدمیان و از آن میان برای آریاییان بهترین دوست وپرکارترین همراه بوده است.
بر این پایه هرچه بیشتر به ژرفای تاریخ می رویم ، نقش اسب را ارزشمندتر وکارسازتر می نگریم و پی می بریم که این جاندار تیز تک و زیبا تا چه پایه برای آدمیان سودمند بوده است.
اسب بودکه پیروزی را برای سواران و سپاهیان به ارمغان می آورد . اسب بودکه سردار زخمی و سوار ناتوان خود را تا پشت جبهه می آورد.
اسب بودکه پیوند میان شهرها و روستاهای دور از یکدیگر را پدید می آورد . اسب بودکه در ورزش های گوناگون همبازی و همیار آدمی بود.
اسب بودکه گهگاه جان خودرا برخی (فدای) زندگی سوار و دارنده ی خود می کرد و ... اسب بود که ارابه ها و گردونه های سنگین را می کشید.
به همین انگیزه , ایرانیان از همان آغاز ، به ارزش این یار هوشیار و این یاور نیرومند وفادار ، پی بردند و به پرورش و پرستاری آن پرداختند.
چون این جاندار (به خلاف سگ وگاو) جایگاهی ویژه در دین اسلام دارد ، در میان ایرانیان مسلمان شده نیز پایگاه خود را از دست نداد و امروز شاید بیش از پنجاه نام ، از نام های مردان ایرانی، ازواژه ی «اسب» و نام این جاندار گرفته شده است .