تالار میدوری

نسخه کامل: نام رنگ ها در زبان پارسی
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
نام رنگ ها در زبان پارسی
دوستی می گفت: چرا در زبان پارسی برای هر رنگی، نامی ویژه نداریم و برخی از رنگ ها را با پسوند ‌«ی‌» به چیزی که آن رنگ را دارد وابسته می کنیم؟
برای نمونه: چرا می گوییم: (آبی. قهوه ای. خاکستری.ارغوانی. مشکی و... و..‌» ؟ یعنی این رنگ ها را به واژه های دیگری مانند: (آب. قهوه. خاکستر. ارغوان، مشک و... و...) وابسته می کنیم.
به گفته دیگر، چرا برای رنگ ‌«آبی‌» یک واژه ی ویژه نداریم و این رنگ را به ‌«آ ب وابسته می کنیم و ‌«آب + ی‌» می گوییم؟
پاسخ این دوست باریک بین آن است که در زبان پارسی میانی (و یا حتا در آغاز پارسی دری) ما برای همه ی رنگ ها، نام و واژه ی ویژه ای داشتیم ولی رفته رفته به انگیزه سست اندیشی و آسان گیری، بسیاری از نام های رنگ ها، ازگفتار و نوشتارمان بیرون رفتند و چون در پهنه ی دستورزبان پارسی، رنگ ها در رده ی زاب ها (صفت ها) هستند، با افزودن پسوند «ی» وابستگی به بیشتر آنها، آن گونه رنگ ها، را به چیزهایی که دارای آن رنگ ها هستند وابسته کرده ایم.
»مانند: «خاکستری.گلی. ارغوانی. شیری. جگری. توسی. آ بی و... و... و...
در جایی که در یک زبان زنده، مانند زبان ما، هر رنگی واژه ی ویژه ای دارد و ما هم داشته ایم و هنوز برخی از آنها را بکار می بریم.
مانند: ‌«سیاه . سپید . سرخ . سبز . زرد . بنفش وکبود».
در اینجا برخی ازواژه های دیگر را که داشته ایم ولی بکار نبرده ایم و اندک اندک از یاد مارفته اند، نام می برم.
لال = سرخ درخشان (این واژه را به سنگ سرخ پر ارزشی نیز می گفتیم و تازیان همین واژه راگرفتند و «لعل‌»گفتندکه نام همان «سنگ لال‌» پارسی است.)

عنصری می گوید:
دولب چو نار کفیده , دو رخ , چو سوسن سرخ
دو رخ چو ناز شکفته , دو لب چو لاله ی لال

اَل . آلا . آله =
سرخ روشن . نباتی . شکری

فرخی می سراید:
ازتازه گل و لاله که در باغ بخندد
درباغ نکوتر نگری , چشم شود «آل»

صائب می گوید :
رحمی به شیشه خانه دل های خلق کن
از می مکن دو آتشه این رنگ «آل» را

چرک = خاکستری , رنگ سپیدی که کثیف و پلید می شد . چون از رنگ سپید به خاکستری می رفت , «چرک» می گفتند و می گویند .
سُرنج = نارنجی
شنگرف = نارنجی تیره مایل به سرخ

چامه سرایی به نام خسروانی می گوید:
چنانکه خامه ز «شنگرف» برکشد نقاش
کنون شود مژه ی من به خون دیده خضاب

فرخی سیستانی می سراید :
بجای نشنگرف» اندر نگاره هاش عقیق
بجای ساروج اندر ستانه هاش دُرَر

در ویس و رامین می خوانیم:
ز کافوری تنش «شنگرف» می زاد
چنان کز کوه سنگین لعل و بیجاد

ماغ = خاکستری مایل به سیاه (میخ هم گفته اند) و یا سیاه مایل به آبی (به همین انگیزه به مرغابی های سیاهی که رنگ پرهایشان مایل به آبی باشد نیز «ماغ» می گویند .

رودکی می گوید:
«ماغ» در آبگیر گشته روان
راست چو کشتی ای است قیر اندود

و فردوسی می سراید:
چو خسرو گشاده در باغ دید
همه چشمه ی باغ پر «ماغ» دید

گَمَست = کبود مایل به سرخ

از فرخی سیستانی است:
میان خواجه و تو و میان خواجه و من
تفاوت است چنان , چون میان زَرد و «گَمَست»

کَرم = قهوه ای (همین واژه به لاتین رفت و creame گفته شد) .


picture


فِرنر = سبز سیر

بور = سرخ مایل به زرد یا سرخ مایل به قهوه ای (د اوستا این واژه «بوره» آمده است . همچنین به اسب مایل به قهوه ای نیز «بور» می گویند) .

دقیقی می گوید:
ز «بور» اندر افتاد خسرو نگون
تن پاکش آلوده شد پر زخون

زنگار = سبز مایل به قهوه ای (یا سبز مایل به نارنجی) برخی هم «قهوه ای مایل به نارنجی» گفته اند .
(هم میهنان شمالی ما به پوست های آفتاب سوخته ی قهوه ای شده «زنگالو» می گویند) .

سعدی می گوید:
سعدی حجاب نیست , تو آیینه پاک دار
«زنگار» خورده , کی بنماید جمال دوست

فرخی می سراید:
تا باد خزان زرد کند , باغ چو زرنیخ
چونانکه صبا سبز کند دست , چو «زنگار»


خشین = آبی تیره , آبی مایل به سیاه ( که گهگاه لکه های سپید هم داشته باشد) و شاهینی را که بال های تیره و خال دار داشته باشد «بازِ خشین» گویند .

کبود = آبی کدر , نیلی , لاجوردی , آبی مایل به سیاه

فردوسی می گوید:
همه جامه کرده «کبد» و سیاه
همه خاک بر سر بجای کلاه

بیجاد = سرخ تیره

عنصری می سراید:
رخی چون نو شکفته گل هم گلبن به رنگ گل
همه شمشاد پر سنبل , همه بیجاد پر شکر

اَتوراسترگون = خاکستری روشن .

برگرفته از کتاب : در ژرفای واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع
لینک مرجع