09 - November - 2011, 58 : 12 PM
داستان رستم و سهراب
حکیم فردوسی
بر گرفته از کتاب «کاخ بلند سخن» نوشته ی عبدالعلی غفوری
=================
=================
=============
تهیه و اجرا: بهنام بزرگمهر زمان کل: ۳ ساعت و ۱۷ دقیقه
=======================
دانلود بخش اول (حجم: 11.8MB)
دانلود بخش دوم (حجم: 16.8MB)
==================
( Format: Mp3 Archive Type: RAR)
به نام خداوند جان و خرد
شاهنامه، نامه فرهنگ و اندیشه ی آشتی جویانه ایرانیان است. شاهنامه داستان میهن ماست که دانای بزرگ توس با آنچه که پدران و نیاکان ما درباره ی این جهان از آغاز تا پایان سده ی چهارم هجری با اندیشه و نگرش خود یافته بودند کاخ بلند سخن را بنا ساخت و اندیشه ی ایرانی را به آسمان برد تا چگونه ایرانی بودن برای همیشه زنده بماند. و این گونه بود که شاهنامه، نامه فرهنگ و خرد و جهان بینی ایرانی شد.
این نامه ی پرارج در لابلای داستان هایش به دست انسان ایرانی کلیدی می سپارد تا گام در جهان راستی، آرامش، دادگری، مردمی، خداپرستی، میهن پرستی، پهلوانی و مردانگی و ارزش های والای انسانی بگذارد.
شاهنامه داستان شاهان نیست که سرگذشت پدران ماست و این که چگونه طبیعت را رام خود کردند، برای راستی و دادگری بپا خاستند و سرزمینشان را با جان و تنشان نگاه داشتند و چگونه پیرو راستی شدند و یزدان (آن آفریدگار دانا) را شناختند و به او باور یافتند و پرستیدن او آغازیدند.
و باید دانست که داستان های شاهنامه ریشه در تاریخ دارد همه افسانه نیستند. بر در و بوم ایران که بنگریم هرجا نشانی از آنها هست.
خواندن و شنیدن چندباره ی داستان های شاهنامه راهی است که ایرانیان را به آستان کاخ بلند سخن فردوسی حکیم آن فرزانه ی دانا می رساند. هر ایرانی باید شاهنامه را بخواند و آن را سرمشق خود قرار دهد و بارها و بارها بخواند تا به ژرفنای فرهنگ پرارج ایرانی پی برد.
روزگاری نقالان و خنیاگران، جان ایرانیان را با اندیشه های ناب ایرانیِ نهفته در داستان هایِ شاهنامه سیراب می کردند. اما امروزه کمتر زمانی می یابیم تا جان و روان خود را به افسون سیمرغ گونه ی شاهنامه بسپاریم. با ادامه ی این راه، میراث نیاکانمان به دست فراموشی سپرده می شود و دریغ است که شاهنامه از یاد برود که آن گاه دیگر در ایرانی بودنمان باید شک کرد. و چقدر سخت است بی هویت شدن در جهان امروزی که بیگانگان می کوشند از هر راهی فرهنگ خود را با آراستن و زیبا کردن به خورد مردمان دیگر دهند.
پس، از خودمان و فرزندانمان آغاز کنیم و بپرسیم: رستم کیست؟ افراسیاب تورانی و ضحاک که بودند؟ یا سهراب، اسفندیار، سیاوش و دیگر پهلوانان و شاهان شاهنامه کیستند؟ اگر این داستان ها را ندانیم تنها در نام ایرانی هستیم و نگرش و منش و اندیشه ی ایرانی را بی شک نداریم.آیا می دانیم رستم ابرمرد ایرانی است؟ ویژگی های این ابرمرد چیست؟
رستم الگوی ایرانیان است. الگویی است که خردمند بزرگ توس برای ما ایرانیان آفرید تا نمونه ی یک انسان ایرانی را به ما بنمایاند. که رستم یلی بود در سیستان ...
رستم پهلوان بزرگ ایرانیان، برای آن که اسطوره ای باشد برای ایرانیان باید از کوران نفس گیر آزمایش های بزرگ سربلند بیرون آید. از هفت خوان بگذرد و ...و...و... و باید نادانسته در برابر فرزند یل خود سهراب بایستد و برای پاسداشت ایران، این سرزمین اهورایی پهلوی فرزند را بدرد.
این آوانامه به همین داستان می پردازد. حماسه ی رستم و سهراب. داستانی به فرموده ی فردوسی بزرگ، پر آب چشم. داستانی که ویژگیهایی چند از ابرمرد ایرانی را برمی شمارد.
روزگاری نه چندان دور، هنگامی که ایرانیان پای نقالی شاهنامه خوانان می نشستند و داستان به مجلس سهراب کشی می رسید با اشک و آه از نقال می خواستند تا این سرنوشت شوم برای سهراب یل رقم نخورد. گویی نقال را فلک کجمدار می پنداشتند که قدرت تغییر سرنوشت را دارد. حتی امروزه نیز ما با این که می دانیم سهراب کشته ی این میدان است، هنگام هر بار شنیدن این داستان، باز در ژرفنای ناخودآگاه خود این امید را داریم که یک جوری پدر و پسر یکدیگر را بشناسند؛ با این که می دانیم این کار غیرممکن است. راستی چرا غیرممکن است؟ شاهنامه شناسان بزرگ می گویند سهراب باید به دست رستم کشته شود. بر اساس باور و خرد اسطوره سازی ایرانی و آریایی سهراب نمی تواند و نباید زنده بماند.
از این حماسه ی بزرگ، کارشناسان آگاهانه توشه برمی گیرند و دیگر ایرانیان ناخودآگاه بدون آن که خود بدانند جهان بینی ویژه ی ایرانی را درباره ی موضوعات گوناگون به درون خود منتقل می کنند. از فرارِ از غمِ رستم گرفته تا بزم او، از دلباختگی تهمینه گرفته تا پاکدامنی اش و کوشش او برای رسیدن به رستم (آیا سواران تورانی به دستور تهمینه رخش را به سمنگان نبردند تا پای رستم را به کاخ شاه سمنگان بازکند؟ بردن رخش به سمنگان چندان اتفاقی هم نیست). و دیگر غرور و سربلندی ویژه ی تخمه ی ایرانی است که حتی اگر در سرزمینی دیگر زاییده شده باشد باز ریشه در باورهای سرزمین خود دارد حتی اگر از مادری غیر ایرانی باشد همچون سهراب یل. همچنین مهر بزرگ و سرشار مادران غیرایرانی است به فرزندانی خود که تخمه ی ایرانی دارند. مادرانی همچون تهمینه و یا مادران منوچهرشاه یا سیاوش کیخسرو یا فرود؛ همواره چون دل بر مهر شیرمردان ایرانی می بندند بر اساسی پیمانی نانوشته خود نیز ایرانی می شوند. همچنین رزم گُردآفرید است که مفاهیم بس سترگ در خود دارد. گُردآفرید نماد دلاوری ایران دخت های این سرزمین است که هیچگاه کم دلی و ترس پوران این سرزمین را برنمی تابند و نمی بخشند و چون اینگونه بینند بسان شیر بر قلب دشمن می تازند.
و بسیار مفاهیم دیگر بی آنکه بدانیم بر ناخودآگاه ما می نشیند تا ما را ایرانی سازد. پس تا می توانیم شاهنامه بخوانیم، داستانهایش بشنویم و برای دیگران بازگوییم.
با هم می شنویم حماسه ی رستم و سهراب را.
بهنام بزرگمهر